همقدم تون هستم!

 "من مینا، همقدمتون هستم!"
این اولین جمله ای بود که وقتی خانم پاکی رو دیدم، گفتم خدمتشون شخصی که برای بار اول ملاقات می کردم و انگار سال ها بود میشناختمشون. دنبالشون رفتم و با هم رفتیم دکتر قلب. دخترشون ازم خواسته بودن از صحبت های پزشکشون دقیق نکنه برداری کنم. چند ساعتی بیمارستان بودیم و بعد از اتمام کارمون، رسوندمشون.
من دانشجوی ارشد روانشناسی هستم و از حس اعتمادی که بینمون شکل گرفته بود، خیلی لذت بردم. خانم پاکی هم همین حس رو داشتن چون دفعات بعدی  هم من رو برای همراهی و همقدمی انتخاب کردن.
حتما بقیه تجربه هامو هم مینویسم!